از جنس حریر

ساخت وبلاگ
این زمین با این وسعت اش این دنیا با این بزرگی با این همه آدمای بزرگ و کوچک و رنگ و وارنگ و جورواجور؛پس چرا کسی نیست که بنشیند جلوی من نه سرسری و سر توی گوشی و یه چشم تو تلویزیون و یه حواس و فکر که واسه همه هسا پیش پدر مادر خواهر کار زندگی همه ی این ها دیگه اره سرسری نه از ته دل و جون با تمام چشم هاش با تمام هوش و حواس اش با شش دنگ وجودش آروم و متین فقط نگاه کنه و من براش حرف بزنم و زبون بریزم.... یه نفر کاسه خوده خودم واسه تمام لحظه خام واسه شادی هم واسه بخونه گیری هام واسه لوس شدن هام واسه غر زدن هام واسه بداخلاق شدن هام واسه شاد و شنگولی هام واسه عشوه ریختن هام واسه همه وقتایی ک بچه میشم همه از جنس حریر...ادامه مطلب
ما را در سایت از جنس حریر دنبال می کنید

برچسب : نصفه,شبی, نویسنده : 7hariredelam10 بازدید : 1 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:47

اللهم انی اشکرک،انی عطانی فوق رغبتی... * درست لحظه ی بستن آخرین صفحه ی کتاب؛به وقت چهار بامداد؛آن هم بعد از گشودن اولین صفحه ی آن درست در نیمه ی شب،و پس از تلاش های نافرجام برای بستن کتاب مذکور و واگذاری اتمام اش به زمانی دیگر؛باید بنویسم که....باید بنویسم که دوست دارم از تمام خلبان ها،از تمام جانباز ها و از تمام زحمتکشان دریا دل ای چون شهید "بابایی" که با خواندن هر بند از این کتاب سکانسی از "شوق پرواز شان"را متصور میشدم که چگونه برای این *مرز* بی چشمداشت جانفشانی کرده اند؛ به سهم خودم که هرچند بسیار خرد و اندک است تشکر کنم...و باید بنویسم که دوست دارم از "رضا امیرخانی" این نویسنده ی توانا که از جنس حریر...ادامه مطلب
ما را در سایت از جنس حریر دنبال می کنید

برچسب : ازبه, نویسنده : 7hariredelam10 بازدید : 0 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:47

گوش اش قرمز قرمز شده قرمز که نه سرخ آتیشی...گردن اش متورمه و خیلی درد میکنه...گوش اش بازم گوشش...گوشش زنگ میزنه...و باز درد گردن اش...حالا از لا ب لای این درد ها صدای بلند شکستن قلبش غوغایی برای خودش ب پا کرده...گوشش...آخ راستی...دستش از چندجا زخم شده...گردنش...از لا ب لای این درد ها درد کمر هم قدی برای خودش علم کرده.. کشیده ی اول...جنگ...دو دیوانه ی هار ..دو آدم ک از هم بدشون میاد شاید هم نه...دو بیگانه ی به ظاهر عاشق...دو خودخواه... یه دختر که گوشه ی ی اتاق کز کرده و اشک هاش که بلوز اش رو خیس کرده...یه مرد ک نه بهتر بگم یه نامرد که مثل مرده مثل یه پست فطرت خوابیده و پتو رخ دیوانه ی اون رو پو از جنس حریر...ادامه مطلب
ما را در سایت از جنس حریر دنبال می کنید

برچسب : خرداد,بامداد, نویسنده : 7hariredelam10 بازدید : 0 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:47

بعد از قریب به سه سال و نیم دوباره تو صفحه ی بازی زندگی برگشتم به خونه ی کتاب و کتابخوانی... وقتی از بچگی منظورم خیلی بچگیه،وقتی سه سالم بوده و مامان هر شب قبل از خواب برام کتاب میخونده تا نوجوونی و روزهای پر دغدغه ی جوانی همه و همه با کتاب رقم خورده باشه؛دیگه لاجرم جدایی از این نار با وفا ی جورایی اجتناب ناپذیره حتی اگه تو روند زندگی روزانه ات یه وققه ی دوری از یار مهربان پیش بیاد... القصه...بسیار خوشحالم که دوباره با کتاب عجین شدم... این دوره از کتابخوانی تو زندگی ام با دا و بعد سری کتاب های رضا امیرخانی از قبیل ازبه،ناصر ارمنی و قیدار و بعد از این ها با دختر شینا و رساله درباره ی نادر فاراب از جنس حریر...ادامه مطلب
ما را در سایت از جنس حریر دنبال می کنید

برچسب : کتابخوار,مونث, نویسنده : 7hariredelam10 بازدید : 0 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:47

همیشه بدم میاد و می اومد از اینکه ادما رو تغییر بدم ب نظر من ادم ها رو باید همونجور ک هستن دوس داشت هنونجور پذیرفشون ن اینکه هر جور دخل و تصرفی ک دلت خواست توشون انجام بدی تو اعصاب و روانشون گند بزنی تا شبیه ادم دلخواه تو بشند تو تمام این 4 سال زندگی مشترک فقط سعی کردند منو عوض کنند...دیکه خسته شدم دیگه بریدم ب خدا... بابا من منم چرا قبول نمیکنید؟؟؟؟چرا هر روز از ی رفتار من بهونه میگیرید؟چرا ذره بین برداشتبد رو اخلاق و رفتار و بلند و برخواست من؟چی از جون من میخوایید؟ گور بابای ادبیات و ادبی نوشتن...دل خوش سیری چند؟با دست و پای کبود و با صورت زخمی مگه میشه ادبی هم نوشت؟ من ی افسرده ی تمام عیار از جنس حریر...ادامه مطلب
ما را در سایت از جنس حریر دنبال می کنید

برچسب : میلاد,امام,رضا, نویسنده : 7hariredelam10 بازدید : 0 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:47

امشب حال دلم خوبه اگر سایه ی سیاه شوم اماده ب خدمت بالای سر زندگیم بزاره....

لطفا سایه ی سیاه شوم بزار ک همیشه خوب باشم...بزار ک طعم ارامش و امنیت رو بچشم...طعم خوشبختی رو اگه خدا بخواد و خلق خدا بگذارند...

باید کاری کنم...شاید کاری شبیه یه انقلاب...یه حرکت...

و من الله توفیق

+ نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هشتم مرداد ۱۳۹۵ساعت 3:11  توسط نورا  | 
از جنس حریر...
ما را در سایت از جنس حریر دنبال می کنید

برچسب : مرداد, نویسنده : 7hariredelam10 بازدید : 0 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:47

دو تا خط موازی ک هیچ وقت قرار نیست بهم برسند...4سال ازین زندگی کوفتی داره می گذره اما دریغ از ی نقطه مشترک دریغ از یه نور امید...تا کی باید ادامه پیدا کنه این نکبت؟؟؟چهار ستل از زندگی و جوونی ام رو گذاشتم ب دعوا و مرافه و جدل و جنگ مطمئن ام 4 سال دیگه هم بگذره هیچی فرق نمیکنه چون ما دو تا اصن یه بار هم نشده حرف همو بفهمیم و بخ یه نتیجه ولحد برسیم... ب نظر من میشد ک یه نفر برای من پیدا بشه ک از اول انقدر سر تمدم جزئیات و کلیات زندگی باهاش جنگ نداشته باشم ی نفر ک سر راحت فقط زندگی کنیم با هم و برای هم...شاید یکم دیر تر میشد و می اومد اون نفر ولی کاش اون میشد به جای اینی ک الان هست...مگه من یا اص از جنس حریر...ادامه مطلب
ما را در سایت از جنس حریر دنبال می کنید

برچسب : رفتن,رفتن,اما,نرسیدن, نویسنده : 7hariredelam10 بازدید : 2 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:47

مامان بودن خوبه،اینکه یه کوچولوی معصوم رو تو سکم ات پرورش بدی خیلی خوبه...خوبه اما به شرطی که دلت خوش باشه به شرطی که اعصاب ات آروم باشه به شرطی که همه ی روز چشمات بارونی نباشه...

دلم برای طه ی کوچک ام میسوزه که باید قربانی تنش ها و گریه های مامان طفلی اش باشه...

پسر کوچولوی مامان دلم میخواد با اومدنت همه چی عوض بشه...مخصوصا بابای لجباز و بماند اصن...

+ نوشته شده در  دوشنبه دوم اسفند ۱۳۹۵ساعت 0:34  توسط نورا  | 
از جنس حریر...
ما را در سایت از جنس حریر دنبال می کنید

برچسب : مامان,بودن, نویسنده : 7hariredelam10 بازدید : 0 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:47

خیلی وقت بود از چشم هاش میخوندم...از نگاه کردن هاش یعنی بهتره ک بگم از نگاه نکردن هاش از تک تک رفتار هاش...از بی انگیزگی اش...خلاصه از همه چی...وقتی یه زن بخواد بفهمه خیلی زود میفهمه...و من فهمیده بودم...اما دویت نداشتم باور کنم... اما امشب...امشب خودش با زبان خودش با همین دو تا لب هاش همین اجزای صورت اش ک روزی دیوانه اش بودم گفت...اره گفت... گفت از چشم ام افتادی...از زندگی ام برو بیرون ممنون خدا ب خاطر تمام چیزهایی ک میخواستم و بهم ندادی ممنون زندگی که انقدر ناکوکی... همین امشب از غصه ها میمیرم.... + نوشته شده در  سه شنبه دهم اسفند ۱۳۹۵ساعت 0:14  توسط نورا  |  از جنس حریر...ادامه مطلب
ما را در سایت از جنس حریر دنبال می کنید

برچسب : معلق,میان,آسمان,زمین, نویسنده : 7hariredelam10 بازدید : 0 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 15:47